ترمه ترمه ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

دلبرک مامان و بابا

گلبرگ شانزدهم

دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ.... چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی.... کسی که باعث گریه ات میشود را پاک کن... دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن... بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی.... دخترکم تو زیباترینی... . همیشه با این باور زندگی کن... خودت را فراموش نکن... شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد.... اما به یاد داشته باش ، کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند.... دخترک من! هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست.... اشتباه که کردی برخیز.... اشکالی ندارد ، بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند..... خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی که اگر کسی ذره ای شعور داشته باشد ، خ...
27 دی 1393

گلبرگ شانزدهم

دخترم  پنج شنبه 93/10/18 دو ساله شد . دو سالگیت مبارک دختر گلم . دخترم تو دو سالگی کلی با شیرین زبونی برای مامان و باباش دلبری می کنه . از کلمات گرفته تا جمله های کوتاه و بلند . دختر عزیزم شیرین زبون و دلبر شده . وقتی از سر کار برمیگردم میاد تو بغلم بوسم میکنه . میگه مامان نسیمو دوس دارم  . قربونت برم منم تو رو خیلی دوست دارم . مادر جون با عمو علی سه شنبه شب اومدن خونمون تا پنج شنبه که تولدت بود پیشمون باشن . مامانی و خاله شبنم و خاله معصوم و دایی هم اومدن ولی سهیل سربازی بود نیومد عمو بهروز هم مکه بود . یه تولد 9 نفره کوچولو گرفتیم و کیک و شام و میوه و .... خیلی خوش گذشت . دختر خوشگلم دیگه بزرگ شده خانم شده و یک عشق واقعی...
23 دی 1393

گلبرگ پانزدهم

سلام دختر مامان اتفاقاتی که این چند روز افتاده ایناس : یکی اینکه عمو بهروز با باباش رفته مکه برای حج عمره - یکی اینکه معلوم شد سهیل طفلکی دیسک کمر داره - دیگه اینکه خط تلفن خونه جدیدمون وصل شد و ... این خبرا به تو مربوط نمیشه ولی تاریخ یه چیزایی رو آدم بعد از سالها که می بینه خیلی خوشش میاد برای همین اینجا نوشتمش . روز دوشنبه هفته پیش که میشد 93/10/08 برات وقت چشم پزشکی گرفته بودم برای بینایی سنجی رفتیممطب آقای دکتر کلی تو صف نشستیم تا نوبتمون شد . رفتیم داخل آقای دکتر با یک لهجه شیرازی خیلی با مزه ای باهامون حرف میزد ولی تو رفته بودی پشت مامان قایم شده بودی آقای دکتر کلی باهات حرف زد ولی تو هنوز پشت مامان بودی آقای دکتر گفت بغلش کن و ...
13 دی 1393

گلبرگ چهاردهم

سلام عسل مامان داشتم تقویم و نگاه میکردم وقتی به تاریخش نگاه کردم پیش خودم گفتم اگه عرب بودیم تو امروز 2 سالت تموم میشد . ولی خوب چون به تاریخ شمسی زندگی میکنیم تا تولدت 22 روزه دیگه مونده . تاریخ تولده دخترم به شمسی 1391/10/18  به میلادی 2013/01/07   به قمری 1434/02/24 خوب تا الان که تقریبا دو سالت شده خیلی بزرگ شدی عزیزم وقتی عکسهای بچگیتو نگاه میکنم می بینم چقدر زمان زود میگذره انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی . عشق من دوستت دارم دخترم . یادته میگفتم خوب حرف نمی زنی مامان جون حرفمو پس میگیرم قربونه اون صدای خوشگلت بشم که همه چی میگی . اولین باری که کلمه سوسک رو شنیدی تکرار کردی یوسک . دخترم این ...
26 آذر 1393

گلبرگ سیزدهم

دختر خوشگل مامان موهای فرفریت بلند شده وقتی میریم حموم  قیافت کلی تغییر میکنه روی سرت آب میریم موهات صاف میشه میاد پایین وقتی خشک میشه دوباره فر میخوره میره بالا الهی فدای اون موهای خوشگلت بشم عسل مامان . دیشب که رفته بودیم حموم موهاتو با نرم کننده شستم الهی فدات خیلی خوب شد فراش یکم باز شد . از حموم که اومدیم لوسیونتو زدیم لباس پوشیدیم شیر خوردیم و رفتیم لالا دختر عزیزم برای مامان لالایی میخونه تا مامانش بخوابه عزیز دلم ترمه مامان شبهای ماه رمضان زودتر از همه بیدار میشه بلند میشه با مامان و بابا سحری میخوره الهی قربونت برم طول روز خوب غذا نمیخوری اونوقت سحری میخوری ؟ نوش جونت دلبرکم دیروز دوره آموزشی سربازی پسر خاله سهیل تموم ...
24 تير 1393

گلبرگ دوازدهم

دختر خوشگل مامان سلام الهی قربونت برم عسل مامان پا درد داره کج کج راه میره چون که 18 تیر ماه 18 ماهت تموم شد و واکسن زدی روز اول تب کردی ولی از فرداش پا درد گرفتی و کج کج راه میری . قربونت برم که بزرگ شدی نفس مامان دخترم تو 18 ماهگی چند تا کلمه بلده ؟ با هم بشماریم مامان جون همه میگن بچه تو 18 ماهگی باید 50 تا کلمه بلد باشه ولی تو اصلا حرف نمی زنی  با ه م بشمریم ببینیم دخترم تو 18 ماهگی چند تا کلمه بلده ؟ 1- بابا  2- مامان  3- آب  4- دایی  5 - آبجی  6- لاله  7- آله ( یعنی خاله ) 8- نیست  9- نه  10- رفت 11- به به  12- دادا 13- ددر ( گردش ) 14- اونا ( اوناها ) 15 - جیش  ...
21 تير 1393

گلبرگ یازدهم

تازگیها یاد گرفتی به همه چیز و به همه سوالهایی که ازت پرسیده میشه جواب منفی بدی هر چی بهت میگم میگی نه نه نه دختر عسلم سهیل رفته سربازی الان 6روزه که پسر خاله سهیل رفته سربازی و تو با عکسش حرف میزنی اینقدر سهیلو دوست داری که هر وقت اسمش میاد لبخند به لبت میشینه دیروز فهمیدم که صدای آدمای مختلفو از پشت تلفن تشخیص میدی . دیروز دختر خاله مامان یعنی سولماز زنگ بوده بود تو کلی با ذوق اومدی به سمت تلفن که الو کنی گوشیو از دست خاله شبنم گرفتی و شروع کردبی به حرف زدن همین که سولماز از اون طرف شروع کرد باهات حرف بزنه مکث کردیو و فهمیدی که سولمازو نمی شناسی اخم کردی و گوشیو تحویل خاله شبنم دادی . ما هم کلی از این کارت تعجب کردیم و خندیدم . خد...
29 ارديبهشت 1393

گلبرگ دهم

دختر خوشگل مامان سلام مامان جونی دیروز عمو امیر اومده بود تا بره نمایشگاه کتاب من و بابایی هم از این فرصت سواستفاده کردیم و بعد از ساعت کاری ماهم رفتیم  نمایشگاه . خوب این باعث شد یه کم دیر برسیم خونه و تورو کمتر ببینیم . اونجا کلی کتاب برات خریدم . اینجا اسمشو مینویسم که بعد یادمون نره چیا بود خوب یه سری 5 جلدی کتاب جودی دمدمی از انتشارات افق خجالتی نباش - بگو نه - پروانه شدم - سری 4 جلدی شعبه بازی علمی - تاتی و تاتا  و خرگوشه و حلزونها  از انتشارات تولد . قربونه کتاب خوندنت بشم که از روزای اول زندگیت علاقه شدیدی به کتاب داشتی . امیدوارم تا آخر زندگیت عاشق این دوست خوب بمونی . امروز مدیر عامل شرکتمون برات یک...
16 ارديبهشت 1393

گلبرگ نهم

سلام دختر عزيزم ماماني ديروز مثل هر روز رفته بوديم پارك  با دنيا و خاله شبنم وقتي رسيديم پارك اشاره كردي كه سرسره قرمزه رو دوست داري سوار شي دنيا از پله ها رفت بالا تا تو رو سوار سرسره كنه آخه ميدوني ماماني سرسره قرمزه بلند بود ما دستمون نمي رسيد تو رو بزاريم روش به خاطر همين دنيا رفت بالا و تو رو با خودش برد بالا ولي اون موقعي كه خواست بنشونتت سرت خورد به نرده بالاي سرسره و درد گرفت  تو يه اخم كردي ولي چون عاشق سرسره اي هيچي نگفتي خلاصه تو رو نشوند روي سرسره كه بيايي پايين ولي ماماني موقع پايين اومدن چرخيدي و برعكس اومدي كم مونده بود بيفتي كلي ترسيدم خوب اين بلنده رفتيم يه سرسره كوتاه تر پيدا كرديم از روي اون كه سر خوردي لبت خ...
15 ارديبهشت 1393