گلبرگ سیزدهم
دختر خوشگل مامان
موهای فرفریت بلند شده وقتی میریم حموم قیافت کلی تغییر میکنه روی سرت آب میریم موهات صاف میشه میاد پایین وقتی خشک میشه دوباره فر میخوره میره بالا الهی فدای اون موهای خوشگلت بشم عسل مامان . دیشب که رفته بودیم حموم موهاتو با نرم کننده شستم الهی فدات خیلی خوب شد فراش یکم باز شد . از حموم که اومدیم لوسیونتو زدیم لباس پوشیدیم شیر خوردیم و رفتیم لالا دختر عزیزم برای مامان لالایی میخونه تا مامانش بخوابه عزیز دلم
ترمه مامان شبهای ماه رمضان زودتر از همه بیدار میشه بلند میشه با مامان و بابا سحری میخوره الهی قربونت برم طول روز خوب غذا نمیخوری اونوقت سحری میخوری ؟ نوش جونت دلبرکم
دیروز دوره آموزشی سربازی پسر خاله سهیل تموم شد برای 5 روز اومده مرخصی کلی از دیدنش خوشحال شده بودی نفس من . یکم نگرانم چون خیلی خوب حرف نمی زنی دختر عمو ملیکا از تو ده ماه بزرگتره اونم خوب حرف نمیزنه نمی دونم باید چیکار کنم . بهم میگن اگه میخوایی حرف بزنه ببرش تو جمع بچه ها تا با حرف زدن اونها ترمه هم تشویش بشه برای حرف زدن بخاطر همین تصمیم گرفتم پنج شنبه ها که تعطیلم اگه برسم برای دو سه ساعت ببرمت مهد کودک یکم با بچه ها بازی کنی تا هم روابط اجتماعیت خوب بشه هم شاید یکم حرف زدنت بهتر بشه .
دوستت دارم دختر گلم