ترمه ترمه ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

دلبرک مامان و بابا

خاطرات خوب قبل

1391/6/27 14:48
نویسنده : مامان نسیم
195 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر عزيزم

مامان جون بالاخره تصميم گرفتم شروع به نوشتن خاطراتمون كنم .

خوب اول از همه يه كم از خاطرات قبليمون تا امروز رو برات مي نويسم بعد قول مي دم هر وقت تونستم بقيه اتفاقات و خاطرات زندگيمونو برات بنويسم تو هم بايد قول بدي وقتي بزرگ شدي و وبلاگتو تحويل گرفتي بقيه خاطراتتو خودت تو وبلاگت ثبت كني .باشه عزيزم ؟

خوب از اينجا شروع مي كنيم : من و بابا حميد روز سوم تير ماه سال 87 كه روز مادر بود با هم عقد كرديم بعد از يك سال در تاريخ 26 خرداد سال 88 با هم ازدواج كرديم .

روزي كه فهميديم شما ني ني كوچولو تو دل مامانشه روز23 ارديبهشت سال 91 بود كه روز مادر هم بود . من تو روز مادر فهميدم كه مادر شدم نمي دوني كه چقدر احساس خوبي بود خيلي خيلي خوشحال شدم و از خوشحالي تنهايي گريه كردم . دختر عزيزم اما اون روز بابايي پيشم نبود چون براي ماموريت با بچه هاي شركتشون رفته بود آلمان . خيلي ناراحت شدم كه پيشم نيست ولي براش sms فرستادم واون بلافاصله بهم زنگ زد و گفت اين چيه  باورش نمي شد خيلي خيلي خوشحال شد . من اون مدت كه بابايي نبود رفته بودم خونه ماماني بخاطر همين اونها هم فهميدند و تبريك گفتند . مامان جون تو حضور كوچولوتو با تست baby chek ثابت كردي وقتي بابايي برگشت براي اطمينان رفتيم و آزمايش داديم تا مطمئن بشيم . بعد از اينكه مطمئن شديم بابايي به مادر جون خبر داد و اونها هم خيلي خوشحال شدند .

روز 24 تير ماه بود كه براي آزمايشات غربالگري رفته بودم مركز نسل اميد دكتر اونجا بعد از بررسي گفت مشكلي نيست و ني ني تون احتمالاَ دختره خيلي خوشحال شدم چون هميشه دوست داشتم دختر داشته باشم . دوم شهريور هم كه براي سونوگرافي سه بعدي رفته بوديم ديگه مطمئن شديم كه شما عزيز دلمون دختري . الهي شكرت ان شاءالله سالم وسلامت به جمع خانواده كوچولوي ما اضافه ميشي .

قربونت مامان نسيم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)