حرفای مامان به دخترش

سلام مامان جون

دختر خوبم، قربونت برم، نمی دونی چقدر دوست دارم. عزیز دلم از صبح تا شب تو دل مامان تکون میخوری نمی دونی چقدر عاشق تکون خوردناتم مامان جون اگه تکون نخوری کلی ناراحت میشم اینقدر باهات حرف میزنم تا بیدارشی و برام تکون بخوری آخه نمی دونی وقتی تکون میخوری خیالم راحت میشه و مطمئن میشم که حالت خوبه پس برای اینکه مامان تا موقعی که دنیا بیایی خیالش راحت باشه و خوشحال بشه شما باید قول بدی که هر روز بیشتر از روز قبل شیطونی کنی . باشه دختر خوبم .

عزیزم الان که دارم برات می نویسم تو شرکتم ولی مامان تنهاست آخه خاله ها همه رفتن کارخانه و مامان و بخاطر اینکه یه وقت خدایی نکرده برای شما اتفاقی نیوفته نبردن آخه می دونی به خاطر اینکه کارخانه شرکتی که مامان توش کار میکنه ساوه است و راهش یه کم دوره به خاطر همین مامانو نبردن. مامان هم اینجا تنهاست و فقط شما رو داره الان که سرم یه کم خلوت شده اومدم وبلاگ شما تا یه خورده با شما دختر خوب حرف بزنم .

امروز کلی حوصلم سر رفته آخه نمی دونی وقتی دور و برت خلوت باشه کلافه میشی . کسی نیست باهاش حرف بزنی دو تا از خاله ها هستن ولی اونا تو اتاق خودشونن و کار دارن نمیشه که مزاحم کار بقیه شد مگه مامانی . اشکال نداره شما هستی و شیطونی می کنی و مامان خوشحال میشه و خستگی و تنهایی از یادش میره .

راستی دیشب دایی و خاله شبنم و خاله معصوم به همراه سهیل و عمو بهروز اومده بودن خونمون . جات خالی مامان جون خیلی خوش گذشت . ای کاش تو هم بودی و حسابی با شیطنتات اونها و ما رو خوشحال میکردی . مامانی می دونی خاله ها و دایی و عمو و سهیل و مامانی تو رو خیلی خیلی دوست دارند .

سهیل پسر خاله شماست و امسال ١٧ ساله میشه خانواده ما به جز سهیل نوه دیگری ندارد . شما فسقلی بعد از ١٧ سال قراره بیایی و خونه ما رو غرق نور و شادی کنی .الان که دارم برات می نویسم شما ٥ ماه و ٥ روزه که تو دل مامانی . قربونت برم همه منتظرت هستیم که به موقع و سالم و سرحال به جمعمون اضافه بشی .

می بوسمت مامان نسیم