گلبرگ سوم
سلام عشقم
مامان جون می دونی روزی که دنیا اومدی یه عالمه مو داشتی یه بچه با کله سیاه ولی نمی دونم چرا یواش یواش موهات ریخت . پسه کلت کچل شد و دیگه مویی تو سرت نمونده بود اونایی که هم مونده بود بلند شده بود به خاطر همین منو و بابایی دیشب یهو تصمیم گرفتیم موهاتو کوتاه کنیم . خوب دست به کار شدیم رفتیم توی حمام و بابایی ماشینشو آورد و شونه مخصوصشو وصل کرد و مشغول به کوتاه کردن موهای تو عزیز دلم شدیم . تو که تو بغلم بودی و من نمی تونستم ببینم که چه شکلی شدی . قسمت جلوی موهاتو ماشین کردیم و خوشحال از اینکه تو هیچی نمی گی و غر نمی زنی ولی وقتی رسیدیم به قسمت پشت سر اصلا اجازه ندادی موهاتو کوتاه کنیم . نصف موهات کوتاه شد و نصف دیگه بلند بود . همش بازی کردیم حواستو پرت کریدم ولی تو باز نذاشتی مامان جون . یواش یواش با هزار بدبختی و پشیمون از کاری که شروع کرده بودیم موهات کوتاه شد . مامان جون شکل پسرا شدی همش باید بهت بگم ترمه کچل . ولی نگران نباش زود بلند میشه و حسنش به اینه که همش هم قد میشه و مرتب عسل مامان
هنوز ازت در حالت کچل عکس ننداختم هر وقت عکستو گرفتم برات می ذارم
قربونه شما مامان