گلبرگ دوم

دختر خوشگلم سلام

الهی قربون اون کاراهای با مزت بشم . چند روزی هست که یاد گرفتی بلند بشی دستهای کوچولوتو میگری به یک تکیه گاه و بلند میشی و روی پاهات می ایستی اینقدر توی اون لحظه دوست دارم بخورمت اینقدر خوشمزه و نفسی که اندازه نداره . وقتی بلند میشی فکر میکنم که احساس میکنی که یه قله بلند رو فتح کردی . درسته عزیزم کار به این سختی انجام میدی معلومه که باید خوشحال باشی عزیزه دلم . قربونه اون پاهای کوچولوت بشم عزیزم اینقدر شیطون شدی که یه جا بند نمی شی همش دوست داری راه بری و از این ور بری اون ور  همه فقط دنبالت میان که خدایی نکرده زمین نخوری و اتفاقی برات نیوفته . از یک جا نشستن و بازی با اسباب بازی اصلاً خوشت نمیاد .

هر وقت خاله و مامانی و بابا و هرکسی که میخواد نماز بخونه  سجاده پهن میکنه که نماز بخونه تو چهار دست و پا و تند تند می ری سمتشون و دعاها و مهرشونو برمی داری و می شینی کنار سجادشونو و برگه های دعا رو می گیری دستت و صداهای عجیب و غریب در میاری . الهی قربونه معصومیت و پاکی دلت بشم که سجاده و نماز خوندن آدمها برات اینقدر جذابه .

مامان فعلا کار میکنه یعنی سر کار میره و روزا تا ساعت سه بعد از ظهر پیشت نیست . دیروز وقتی اومدم تو خواب بودی مامانی گفت تازه خوابیدی شاید ٥ دقیقه ولی وقتی صدای منو شنیدی چشماتو باز کردی و بیدار شدی و خندیدی و بدو بدو اومدی پیشم و کلی ذوق کردی . الهی قربونت بشم که مامانو دوست داری عزیزه دلم . منم دوستت دارم دختر عزیزم .